۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

خاطرات روزهای جمعه شاهرخ و جعفر(قسمت هفتم /جشن وپارک ملت)




روزبعد ساعت 8 صبح از خواب بیدار شدیم وبعد از خوردن صبحانه به طرف تعمیرگاه حرکت کردیم .در راه شهرام به من گفت امروز زود تعطیل میکنیم و بعدش پیش یکی از دوستانم میرویم. دعوتمون کرده برای جشن.

بعد از اینکه کارمان تمام شد به خانه رفتیم و لباسهای شیک پوشیدیم وبه طرف خانه دوست شهرام حرکت کردیم. پارک ملت را رد کردیم، بعداز چند دقیقه در کوچه ای رفتیم و جلوی خانه بزرگی پارک کردیم. وارد خانه شدیم، داخل حیاط خانه چند نفری نشسته بودند،دوست شهرام به ما خوش آمد گفت: اسمم شاهین است امیدوارم که خوش بگذره به شما در جشنمون . بعد وارد سالن بزرگی شدیم، چند نفر نشسته بودند وخوش آمد گفتند. در همان لحظه زنگ خانه زده شد، پنچ نفر دیگر وارد شدند. که یکی از آنها پسرعمه شاهین بود که شاهین گفته بود خواننده ومجلس گرم کن امشب ماست. بعد از احوالپرسی با او، شاهین گفت دوستان خوش باشید خواننده محبوبمان آهنگی را میخواند و بعدش موزیک خارجی با رقص خارجی، جشن را گرم کنید. رقابت دوستانه است، هدف خوش گذراندن ویاد گرفتن تاکتیک جدید رقص  از همدیگراست.
 14 نفر در کل بودیم، من کمی استرس داشتم، شهرام به من گفت راه فراری نداری هر وقت اشاره کردم میآیی وسط. لبخندی زدم، گفتم شهرام بدبختت میکنم. بعداز 3 ساعت از جشن که بچه ها 2 نفر، 2 نفرمقابل هم قرار میگرفتند و میرقصیدند. خوشبختانه تا پایان جشن یک بار آهنگ ایرانی گذاشتند و من داوطلب به وسط رفتم ورقصیدم. بعد از اینکه همه رقصیدند، چند دقیقه ای تنها موزیک ملایم و صحبت بین بچه ها بود.  بعدش قرار شد همه گی یه سری به پارک بزنیم، بعد از نیم ساعت به طرف پارک حرکت کردیم .در راه به شهرام گفتم کدام پارک؟چرا؟!گفت پارک ملت، بعضی وقتها یه دیدی میزنیم و ادامه جشن را در آنجا برگذار میکنیم. از زیر سقف خانه به زیرسقف آسمان میرویم و با درخشیدن ستاره ها میرقصیم. پرسیدم، منظور ستاره های آسمان است نه ستاره های زمین؟ وقتی رسیدیم گروه فیلمبرداری در حال جمع کردن لوازمشون بودند، جمعیت زیادی هم که اطراف آنها جمع شده بودند در حال رفتن بودند. شاهین گفت خوب موقعی آمدیم.  برنامه فیلم برداری تمام شده. مواقعی که بعضی از صحنه های فیلمبرداری برای فیلم و یا سریال در این پارک صورت میگیره ،مردم زیادی برای تماشا میآیند، یک نمونه تفریح است برای مردم، چون اگر که تجمعی صورت بگیرد ماموران اجازه نمیدهند ولی چنین مواقعی مشکلی نیست، ولی اگر ما چند نفر دور هم در پارک جمع بشویم و مسابقه رقص بگذاریم و مردم هم به دور ما جمع بشوند و از تماشای رقص لذت ببرند، ولی این کار غیر قانونی و غیر اخلاقی است و مجازات دارد.
شهرام گفت میدانی شاهین جان، بیشتراز ما برای دخترهای جوان مشکل است. در خیابان یه عده جوان برایشان مزاحمت ایجاد میکنند واز طرفی دیگرمحدودیتهایی که ار طرف گشت کمیته برایشون ایجاد میشه. وقتی هم که به پارک برای تفریح و آرامش می آیند، اینجا هم بیشتر شک میکنند که چه کار میکنند.
ما راهم که اگربگیرند از این خوش تیپی تبدیل به اسیرهای جنگی میشیم، موها تراشیده، لباس و کفشها را پاره میکنند. ولی باکی نیست.
 همینطور که صبحت میکردیم به سمت بالای پارک رفتیم چون آنجا خلوت تر بود و بچه ها برای رقص جمع میشدند. نشستیم، اطرافمان خلوات بود، نیم ساعت با بچه ها  صبحت میکردیم. شاهین گفت انگار امشب خبری نیست معمولا این وقتها اینجا هستند، ولی امکان داره به خاطر فیلم برداری در پارک مردم زیا د بودند. مسلماً گشت کمیته برای امنیت محیط حضور داشتند، وبه خاطرهمین بچه ها نیآمدند.
خودمان رقصیدیم، من هم رقصیدم. یک قسمت از رقص بریک دنس، روی زمین میرقصند که شهرام متخصص این نمونه رقص بود و به من هم یاد میداد. من روی چمن بهتر می تونستم برقصم تا در خانه روی زمین.
بعد ازکمی رقصیدن، شهرام  گفت بچه ها اینجا فعلاً هستند، اگر بخواهی میتونی بمانیم. گفتم  ترجیح میدهم برویم فردا باید سرکارباشیم. خداحافظی کردیم وبه طرف خانه حرکت کردیم. در راه شهرام خنده اش گرفته بود، گفتم واسه چی میخندی؟ گفت خیلی باحال میرقصیدی. این رقص زمینیت تاکتیکش در یک کار دیگه هم به درد میخوره گفتم به چه کاری؟!گفت میشه به جای غلطک برای صاف کردن آسفالت در جاده از تو استفاده کنند.گفتم شهرام خیلی خوش گذشت جای دوستم جعفر خالیست .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر